لنالنا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

لنای من دنیای من

آشپزی با خانومه لنا

 لنا جونم،جمعه با کمک مامان الی یه کیک خوشمزه درست کردی. فدات بشم اونقدر خوشحال و خرسند بودی که مثل اینکه دنیا دستت بود... دستت درد نکنه کیک خیلی خوشمزه شده بود عشق من،وقتی ذوق کردن تورو می بینم و حس می کنم که خیلی خوشحالی،خود دنیا دستمه اینم از مراحل آشپزی خانومه لنا:                 هم زدن تخم مرغ ها                افزودن شکر به تخم مرغ                 ترکیب شکر و تخم مرغ ...
17 آذر 1392

امروز برف اومد هوراااااااا

چند روزه هی بهم می گی که مامانی کی برف میاد.منم توضیحات لازم رو می دم ولی روز بعد همون سوال تکرار می شه و لنا جون در آرزوی اومدن برف... بالاخره امروز برف اومد و لنا جون منو خوشحال کرد.درسته زیاد نباریده ولی رفتیم پایین و تو یه کم برف بازی کردی و یه آدم برفی کوچولو درست کردی.فدات بشم کلی ذوق کردی عزیزم.                                         لنا جونم اینجا با کمبود برف مواجه شده        &nb...
14 آذر 1392

لنا خانوم ورزشکار می شود...

 از امروز تصمیم گرفتیم لنا جونمون برنامه ی هفتگی ورزشی داشته باشه... تو کلاس های اسکیتی که تو مهد کودک برگزار میشه ثبت نامت کردیم.خیلی خوشحال بودی و امروز جلسه ی اول بود. اوایل کلاس خیلی خوب بودی و همکاری لازم رو با آقای مربی می کردی ولی کمی بعد نمی دونم خسته شدی یا علت دیگه ای داشت دیگه ادامه ندادی و هی می گفتی که بسه دیگه بریم خونمون و کلی هم گریه کردی... فدات بشم عزیزم به خدا نمی خوام اذیت بشی،هر کاری که می کنیم همش به خاطر خودته به هر حال امیدوارم بتونیم ادامه بدیم... لنای آماده ی منتظر این آقا کوچولو که اسمش امیررضا است یهو اومد و بهم گفت که من می خوام ازم عکس بگیرین اینجا هم ازم خ...
13 آذر 1392

من،تو،تو،من...

میگی:تو لنا،من مامان الناز! میگم:باشه! من:مامان الناز؟ تو:جانم دخترم؟ -:مامان الناز برام غذا میدی؟من گشنمه -:عزیزم هنوز غذامون آماده نیست،یه کم دیگه صبر کنی الان میدم دخترگلم! بعد دستتو یه جوری حرکت میدی که مثلا چیزی برداشتی و گذاشتی تو دهن من! -:این چیه مامانی؟ -:خوشگلم برات آش درست کردم!دوست داری عزیزم؟ -:بله مامانی خیلیییییییی می خورم... -:مامانی دستت درد نکنه خیلی خوشمزه بود... -:نوش جونت خوشگلم واسه تو درستش کردم -:لنا جونم الان مهمون میاد خونمون،میدونی -:بله مامانی -:دخترای خوب سلام یادشون نمی ره هااااا... -:چشم مامانی . . . می گی: لنا جونم خیلی دوس ت دارم. میگم:منم دوس ت دارم مامان الی! یه...
9 آذر 1392

لنا جونم باغ وحش درست می کند...

امروز لنا جونم با هاجر جونش یه کاردستیه خوشگل درست کردند. لنا خانم دستیار بود و هاجر جون هم سازنده ی اصلی. دست هر دوتاشون درد نکنه خیلی کاردستی قشنگی درست کردند. این از عکس های باغ وحش: ماکت حیوانات رو از داخل کتاب بریدین و به هم چسبوندین. لاک پشت رو از پوست گردو و چند تا نخود و لوبیا درست کردین. لک لک هم با سنجاق قفلی و کمی پنبه و اسپری قهوه ای درست شد. پل و برکه هم با مقوا درست کردین. چند تا هم ماهی گلی برای خوشگلی برکه گذاشتین. اینم لنای خوشحال از قشنگ شدن کاردستیش لنا و مامان الی از هاجر جون بابت وقتی که گذاشتن و کمک کردن کاردستی لنا قشنگ بشه تشکر می کنند. هاجر جون دنیا دنیا د...
3 آذر 1392
1